مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:24515 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:67

فرقه تصوف چه فرقه اي است؟ توضيح دهيد.
بل از بيان پاسخ به اين سوال توجه به اين نكته اساسي ضروري است: 1- در هر رشته يا سلسله از عرفان اسلامي دو ملاك اصلي بايد باشد تا صحت آن رشته يا سلسله شناخته شود: يكي تقيد به شريعت اسلام و انجام دادن مو به موي قوانين مطهر شرع دوم تقيد به داشتن اجازه راهنمايي و هدايت الهي براي پيروان و مشايخ هر سلسله تا آن كه رشته هر سلسله به معصوم(ع) برسد يعني تقيد به همان اصل ولايت منصوص. ازاين رو هر فرقه اي كه يكي از اين دو ملاك را نداشته باشد از جرگه عرفان مورد نظر اسلام خارج است. 2- برخي گمان مي كنند معرفت و عرفان اسلامي درست و ديني است، ولي تصوف و صوفي گرايي نادرست و اضافه بر اسلام است مثلاً مدعي مي شوند كه اصل عرفان قرآني است و در سيره معصومين(ع) وجود داشت ولي آنچه كه صوفيان انجام مي دهند چنين نيست. عرفان واژه يا اصطلاحي است كه فرايندي عمومي تر و طولاني تر را نشان مي دهد اما تصوف به مرحله خاصي از عرفان اشاره دارد عرفان به معناي معرفت يا حاصل كردن شناخت است كه اولين مرحله يا گام آن شناخت فقر بنده در برابر استغناي حضرت حق جل جلاله است. عبوديت نيز فقط با اين توجه و شناخت ميسر مي شود و آخرين اين مراحل معرفت بالله، و فنا في الله و بقا بالله است، {V(در اين باب ر.ك: ولايت نامه علامه طباطبايي، ترجمه همايون همتي، امير كبير، تهران)V}. {Sچون قلم در وصف اين مطلب رسيد # هم قلم بشكست و هم كاغذ دريد S} {V(مولوي)V} ولي تصوف مقام «صوف» يا «صفا» است؛ يعني، صافي شدن از تعلق به ماسوي الله و رذايل نفساني صوف در اين جا در سه حرف «صبر، وفاء و فنا» تعريف شده است. پس صوفي كسي است كه مقامات عرفاني را سپري كرده و به مقام صبر، وفا و فنا راه يافته است. به همين دليل، علماء و عرفا تفاوتي صريح ميان عارف و صوفي نگذاشته اند، ولي در برابر عارف نمايان و صوفي نماها موضع گرفته اند، {V(جامعه شناسي نظري اسلام، دكتر ح.ا. تنهايي، سخن گستر تهران، 1379 ش، صص 149 و 150 و نيز نگا فصل هفتم تا دهم)V}. {Sصوفي نهاد دام و سر حقه باز كرد # يعني كه مكر با فلك حقه باز كرد S} ازاين رو اهل عرفان، هر گاه با عنوان فرهنگي ياد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعي شان ياد شوند غالباً با عنوان «متصوفه» ياد مي شوند، {V(آشنايي با علوم اسلامي مرتضي مطهري، مجلد عرفان، ص 186)V}. بر اين اساس عرفان و تصوف حقيقي مراحل پنج گانه اي را پشت سر گذاشته است: 1- مرحله زمينه ها كه شامل آموزه هاي زير در دين اسلام است: الف) ترجيح آخرت بر دنيا ب) مبارزه با نفس و هواهاي نفساني ج) اخلاص و توكل، پس از رسول اكرم(ص)، حضرت علي(ع) را مي توان اولين كسي دانست كه در توسعه عرفان و تصوف اسلامي نقش مهمي داشته است و ازاين رو تمامي عرفا و صوفيان حقيقي سر سلسله خود را به ايشان مي رسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقي مي كنند، {V(شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دارااحياء التراث العربي بيروت چاپ دوم 1387 ق، ج اول، ص 17)V}. پس از آن حضرت اهل صفه و افرادي چون ابن عباس، سلمان فارسي، ابوذر، بلال و... و پس از ايشان كساني مانند اويس قرني، حسن بصري، سعيدبن جبير و... را مي توان نام برد. گفتني است كه ريشه و عامل اساسي پيدايش تصوف همان زهد و پرهيزگاري است، {V(جلال الدين همايي تصوف در اسلام ص 61 و 60 به نقل از عرفان نظري)V}. اين گرايش و بينش مراحل جواني خود را با شخصيت هاي چون رابعه عدويه (متوفي 135 ق) پشت سر گذاشت و با عارفاني چون بايزيد بسطامي (فوت بين 261 و 264 ق) مرحله رشد و رواج خود را طي نمود و با صوفيان حقيقي اي چون ابن فارض (م 632 ق) و ابن عربي (560 ق 638 ق) مرحله نظم و كمال خود را به اتنها رساند، {V(در اين باب ر.ك عرفان نظري، همان، صص 123 - 183)V}. توجه به دو نكته ضروري است: اول آن كه از قرن دهم به بعد، عرفان شكل ديگري پيدا مي كند و همه يا اغلب اقطاب صوفيه، آن برجستگي علمي و فرهنگي را كه پيشينيان داشته اند ندارند شايد بتوان گفت كه تصوف رسمي از اين به بعد، غرق آداب و ظواهر و احياناً بدعت هايي چند مي شود، {V(خدمات متقابل اسلام و ايران مرتضي مطهري، صدرا، چاپ دوازدهم، 1362 ش ،صص 664 - 665)V}. دوم عده اي كه داخل در هيچ يك از سلسله هاي تصوف و عرفان نيستند در عرفان نظري محي الدين ابن عربي متخصص مي شوند ؛ مثل صدرا المتألهين شيرازي (م 1050 ق) ملامحسن فيض كاشاني (م 1091ق) قاضي سعيد قمي (م 1103 ق)، {V(عرفان نظري، همان ص 193)V}. در مقابل اين تصوف و عرفان حقيقي و راستين تصور خاصي از قرن هفتم هجري در ميان عده اي پديدار گشت و موجب به وجود آمدن تصوف غير حقيقي و دروغين گشت اين گروه، فرد را بر جمع برتري داده و او را از جمع جدا مي كردند و به خود مشغول مي داشتند به او توصيه مي كردند كه به اطراف خويش نگاه نكند، چون تمركزش را از انديشه درباره خدا از دست مي دهد اين گروه با برداشت افراطي از آيات مذمت دنيا و نيز آياتي كه در تحريض بر زهد و تقوي است، بخش عمده اي از فقه را - كه دانش اجتماعي زيستن اسلام است - بي اعتبار ساختند. بريدن از خلق خدا، گريز از مسؤوليت هاي اجتماعي، فاصله گرفتن از قدرت سياسي جامعه، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، كمترين آموزه هايي بود كه اين طيف بر آن پاي مي فشردند اين جريان بستر را براي پديد آمدن «تصوف دروغين» و «خانقاه سازي» و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساخت، {V(در اين باب نگا: مقالات تاريخي، رسول جعفريان، الهادي قم، چاپ اول، زمستان 1375 ش، ج اول 7 صص -260 272، شرح بر مقامات اربعين، سيد محمد دامادي، دانشگاه تهران چاپ دوم، بهار 1375 ش، صص 288 - 282)V}. برخي از اين گروه پيامبر و مردم عصر بعثت را چنان وا نموده اند كه گويي پيغمبر(ص) شخص درويشي بوده است كه در خانقاهي در مكه مي نشستند و براي درويش هاي ديگر درس تصوف مي داده است. تصويري كه اينان از قرآن و شخصيت پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) عرضه كرده اند تحريف عمدي در تعليمات اسلامي نبوده بلكه ريشه در نگرش يكسويه به دين و آموزه هاي آن بوده است چنين نگاهي به دين بي اعتنايي مطلق به دنيا و به فكر خود بودن را تقويت مي كرد و بي اعتنايي توأم با ترحم را نسبت به مردم افتاده در چاه طبيعت به دنبال مي آورد.

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.